اصول و مبانى آموزش مسائل دينى به كودكان و نوجوانان
ارسال شده توسط modir در 1386/08/18 15:54:27
اصول و مبانى آموزش مسائل دينى به كودكان و نوجوانان چكيده روش ها و شيوه هاى آموزش نماز در كودكان و نوجوانان، بر اصولى استوار است كه مهم ترين آن ذكر مى گردد: «اصل» به معناى بن، ريشه، زيربنا و اساس است. كلمه «اصل» را عرف عامه در مقابل «بدل» و در مقابل «فرع» استعمال مى كند، اما مقصود از اين واژه در اين جا، مفهوم فلسفى آن است كه با معناى «منشأ» و «مصدر» برابر مى شود. علماى تعليم و تربيت نيز از اصول و مبانى تعليم و تربيت چنين برداشتى دارند. در اين مقاله، سعى شده است اصول و مبانى آموزش نماز در كودكان و نوجوانان از ديدگاه دينى (برگرفته از قرآن، احاديث و روايات ائمّه اطهار(عليهم السلام) و نظريات علماى تعليم و تربيت) به صورت تطبيقى، تبيين و تشريح گردد. در آموزش و تعليم هر موضوعى، اصول و مبانى ساختار آن موضوع از اهميت ويژه و اساسى برخوردار است. اصول و مبانى هر علمى به منزله ستون و پايه ساختمان است كه در استحكام و عمر آن نقش اساسى دارد. در علوم گوناگون نيز مانند جامعه شناسى، روان شناسى، تعليم و تربيت، و راهنمايى و مشاوره، اصول و مبانى اين علوم نقش اساسى بر عهده داشته و در واقع، فعاليت ها و روش ها مبتنى بر اصول آن علم است; مثلاً، در راهنمايى و مشاوره، اصول و مبانى اين علم به فعاليت ها، روش ها و فنون مشاور جهت مى دهد و نقش بنيادى و اساسى در فعاليت هاى مشاور ايفا مى كند. روش ها و شيوه هاى آموزش مسائل دينى (نماز) در كودكان و نوجوانان بر اصولى استوار است كه به ذكر مهم ترين آن ها در اين نوشتار پرداخته شده است. 1 . فطرى بودن مسائل دينى (نماز) نياز به پرستش و نيايش يكى از نيازهاى اساسى و عميق است كه در عمق روان بشر وجود دارد. در بررسى تاريخى، اين موضوع ثابت شده است كه پرستش جزئى از وجود و كشش فطرى انسان است. گاهى كه اين ميل و روح پرستش توسط انبيا(عليهم السلام) در مسير صحيحى قرارگرفته، به خداپرستى ختم شده، اما گاهى بر اثر جهل، انحراف و لجاجت، موجودات و اشياى گوناگون مانند سنگ و چوب، ماه، خورشيد، آتش، گاو و پول مورد پرستش قرار گرفته اند. استاد شهيد علّامه مطهرى(رحمه الله) در اين باره مى فرمايد: «يكى از پايدارترين و قديمى ترين تجلّيات روح آدمى و يكى از اصيل ترين ابعاد وجود انسان ها حس نيايش و پرستش است. مطالعه آثار زندگى بشر نشان مى دهد هر زمان، هرجا كه بشر وجود داشته است، نيايش و پرستش هم وجود داشته است. چيزى كه هست شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است; از نظر شكل، از رقص ها و حركات دسته جمعى موزون هم راه با يك سلسله اذكار و اوراد گرفته تا عالى ترين خضوع ها و خشوع ها.»(1) همه كودكان به طور فطرى كنجكاو و كاوشگر بوده و به دنبال پاسخ به سؤالات و چراها هستند و ميل به پرستش و نيايش در وجودشان موج مى زند; مثلاً، وقتى بزرگ ترها به آن ها محبت و نوازش مى كنند، ممكن است قادر به تفهيم تشكر و سپاس خويش به آن هانباشند، ولى با پيام هايى كه از طريق چشم و نگاه هاى معصومانه و چهره متبسم به ما مى دهند، تشكر و قدردانى خويش را ابراز مى دارند. تجربيات و مشاهدات نيز مؤيّد اين مطلب است كه كودكان در تقليد و يادگيرى مفاهيم و مسائل دينى مثل نماز و روزه آمادگى بيش ترى در مقايسه با ديگر رفتارها و موضوعات از خود نشان مى دهند. اين موضوع مؤيّد فطرى بودن خداجويى در كودكان است. طبق منابع اسلامى، براى ما مسلّم و متقن است كه ميل به پرستش، نيايش، كمال طلبى و حقيقت جويى در كودك، فطرى و درونى است. اين موضوع را شواهد تاريخى (پرستش بت، خورشيد، گاو و ساختن بهترين مكان ها براى معابد) و آيات و روايات تأييد مى كند. خداوند تبارك و تعالى در قرآن مجيد، مى فرمايد: «فاَقِم وجهَكَ لِلدّينِ حنيفاً فطرتَ اللّهِ الّتي فَطَرالنّاسَ علَيها لا تبديلَ لِخلقِ اللّهِ ذلكَ الدّينُ القَيِّمُ ولكنَ اكثرالناس لا تعلمون» (روم: 30); پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خداست; فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونى نيست، اين است دين مستقيم، ولى بيش تر مردم نمى دانند. اگر مشاهده مى شود كه گروهى از كودكان و نوجوانان نسبت به مسائل دينى ـ از جمله نماز ـ رغبت و تمايلى از خود نشان نمى دهند، اين مربوط به عوامل محيطى است كه فطرت كودك را از مسير خود منحرف كرده است. متأسفانه بعضى از والدين به دليل عدم حساسيت و اهميت نسبت به مسائل دينى و گاهى به دليل سخت گيرى ها و آموزش هاى غلط و عدم آشنايى آنان با سيره ائمّه اطهار(عليهم السلام)و روش هاى تربيتى، به گونه اى با كودك رفتار مى كنند كه آنان نسبت به مسائل دينى بى تفاوت، كم رغبت و بعضاً از آن متنفّر مى شوند. با كمال تأسف، بايد گفت كه بعضى از والدين حساسيت و دقتى كه در امور دنيوى (تغذيه، لباس، درس و مانند آن) فرزندانشان از خود نشان مى دهند در مسائل معنوى و دينى آن ها ندارند. به راستى، اين گروه از والدين مصداق كلام نورانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)هستند كه مى فرمايد: «واى بر فرزندان آخرالزمان، از دست پدرانشان!» گفتند: يا رسول الله، منظور شما پدران مشركند؟ فرمود: «خير، بلكه پدران مؤمنى كه واجبات دينى را به فرزندان خود نمى آموزند و اگر آنان خود بخواهند احكام دين را فرا گيرند، ايشان جلوگيرى مى كنند (و حال آن كه) اگر كالايى به دست بياورند از آنان راضى و خوشحال خواهند شد. من از ايشان بيزار و آنان نيز از من بيزارند.»(2) با توجه به اين اصل، كه خداجويى امرى فطرى و درونى است، علماى تعليم و تربيت اسلامى بايد به فكر تهيه و تدوين كتبى باشند كه شيوه هاى صحيح رشد و پرورش اين حس را بر مبناى فطرى بودن آن به والدين آموزش دهد تا آنان به شيوه ها و روش هاى نادرست متوّسل نشوند. 2. اختيارى بودن مسائل دينى (نماز) انسان به اقتضاى فطرت الهى خود و به دليل آن كه موجودى است چند بعدى و به اعتبار كرامتى كه خداوند براى او مقرّر نموده، موجودى است مختار و كرامت خويش را مى تواند با اختيار خود كسب نمايد. در واقع، از ديدگاه اسلام، انسان موجودى است كه داراى ميل ها و جاذبه هاى معنوى است كه ساير موجودات فاقد آن مى باشند. انسان قادر است در برابر ميل هاى درونى خود ايستادگى كند و فرمان آن ها را اجرا نكند يا به بعضى از آن ها پاسخ گويد و بعضى ديگر را مهار نمايد يا از آن ها در جهتى خاص استفاده كند. اين توانايى انسان به حكم نيرويى است كه آن را «اراده» مى نامند و تحت فرمان عقل عمل مى كند. اين توانايى بزرگ از مختصات انسان است و براساس اين توانايى است كه انسان يك موجود آزاد، انتخابگر، صاحب اختيار مى باشد.(3) در قرآن و منابع تعليم و تربيت اسلامى، دلايل متعددى وجود دارد دالّ بر آزادى و اختيار انسان; از جمله آن هاست: ـ «اِنّا هَديناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكراً و اِمّا كفوراً» (انسان: 3); ما راه راست را به او (انسان) نشان داديم; يا شكرگزار خواهد بود يا كفران خواهد ورزيد. ـ «فَمن شاءَ فليُؤمِن و مَن شاءَ فَليكفر» (كهف: 29); پس هركه مى خواهد ايمان بياورد و هر كه مى خواهد كفر بورزد. ـ «كلُّ نفس بِما كَسبت رهينة» (مدثر: 38); هر كس در گرو اعمالى است كه آن را كسب كرده. ـ اين كه انسان مى تواند مشرك باشد يا موّحد دليل بر اختيار اوست. ـ وجود انبيا(عليهم السلام) و تعليم و تربيت و مسؤول بودن انسان دليل ديگرى است بر مختار بودن او. در دعوت كودكان و نوجوانان به دين، بايد به گونه اى عمل كنيم كه آن ها احساس آزادى كنند و با توجه به اين موضوع كه انسان فطرتاً خداجوست، با تذكر روش هاى صحيح، اين فطرت را در وجود آنان بيدار نماييم و آن ها را به طرف پذيرش دين سوق دهيم. پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) نيز با نرم خويى و با زبان ليّن افراد را به دين اسلام دعوت مى كردند. به تجربه نيز ثابت شده است كه با زور و اكراه نمى توان كسى را به راه راست هدايت كرد. خداوند تعالى مى فرمايد: «اَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكوُنوا مؤمنين» (يونس: 99); اى رسول! تو كى توانى همه را با جبر و اكراه مؤمن گردانى؟ اگر به مفاد آيه «لا اكراهَ فىِ الدّين، قد تَبيّنَ الرُّشدُ مِن الغَىِّ» (بقره: 256); توجه نماييم، خداوند مى فرمايد: اى پيامبر، وظيفه تو تبيين است. تبيين كردى، ديگر جاى اكراه وجود ندارد. و يا مى فرمايد: «اِنَّما عليكَ الْبَلاغُ اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرُ» (آل عمران: 20): كار تو فقط ابلاغ است، تو فقط منذر هستى. بنابراين، نبايد هيچ گاه كودكان و يا نوجوانان را مجبور به دين دارى كنيم يا براى آن كه ديندار شوند، نبايد به آن ها مزاياى زيادى بدهيم. اگر بدون استفاده از اين دو حربه تهديد و تطميع، بتوانيم آن ها را به عقيده اى معتقد كنيم، آن اعتقاد درونى خواهد بود; يعنى اعتقادى كه نه براى جلب منفعت است و نه به دليل ترس از قدرت.(4) وقتى نوجوان مجبور به دين دارى نشود (و در دوره كودكى، سالم و عارى از انحراف پرورش يافته باشد) و دين به نحو منطقى و در شرايط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به اين كه به تفكر انتزاعى رسيده است اگر دلايل و اعتقادات ما محكم و قابل دفاع باشد، دين يا مذهب را خواهد پذيرفت و اين دين دارى او وراثتى يا رياكارانه و هم راه با ناخالصى نخواهد بود، بلكه «دين خالص» خواهد بود و در پى آن، به دستوراتش عمل خواهد كرد. در دين اسلام، تأكيد فراوان بر اين مطلب مى شود كه اصول دين تقليدى نيست، بلكه فرد بايد با آگاهى و آزادى آن را بپذيرد. بنابراين، بايد تلاش كنيم كه كودك و نوجوان را به طريقى مثبت و ترغيب كننده، به دين دعوت نماييم و از افرادى كه داراى مبناهاى اعتقادى و فكرى قوى هستند در اين زمينه، كمك بگيريم. بايد توجه داشته باشيم كه كودك و به ويژه نوجوان، در مقابل برخوردهاى آمرانه، مقاومت مى كند.(5) دكتر زهرا مصطفوى نقل مى كند: همسرم به دليل عادت خانوادگى، دخترم را از خواب صبحگاهى بيدار مى كرد و به نماز وامى داشت. امام(رحمه الله)وقتى از اين ماجرا خبردار شدند، برايش پيغام فرستادند كه «چهره شيرين اسلام را به مذاق بچه تلخ نكن.» اين كلام آن چنان مؤثر افتاد و اثر عميقى بر روح و جان دخترم به جاى گذاشت كه بعد از آن خودش سفارش كرد كه براى نماز صبح به موقع بيدارش كنم.(6) اگر والدين مى خواهند فرزندان آن ها نمازخوان و معتقد بار آيند، سعى كنند اولاً، خودشان عامل به دستورات و تعاليم دينى باشند و به دور از ريا و با خلوص نماز را به پاى دارند و خودشان بدان معتقد باشند. ثانياً، توجه داشته باشند كه در دوران كودكى، فرزندانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبى مأنوس سازند و سعى كنند كه خاطرات خوشى را در ذهن آنان ايجاد نمايند و از سخت گيرى، اجبار و اكراه آن ها خوددارى ورزند. پدرى كه براى بيدار كردن دختر تازه بالغ خود براى اداى نماز صبح، دستى به گيسوان او مى كشد و با نوازش و محبت او را از خواب شيرين صبحگاهى بيدار مى كند، انجام اين تكليف دينى را با شيرينى محبت پدرانه خويش مى آميزد و عبادت را در كام فرزندش شيرين مى سازد. ثالثاً، والدين نسبت به مسأله نماز و مسائل اعتقادى هم چون ساير مسائل حساسيت نشان دهند. اگر آن ها به سفارش ها و سيره ائمّه اطهار(عليهم السلام) و بزرگان دين عمل كنند، قطعاً فرزندانى معتقد و با نماز خواهند داشت. 3. آموزش تدريجى مسائل دينى (نماز) آموزش معارف و مسائل دينى داراى مراتب و درجاتى است و هر مرتبه و درجه اى از آن، اصول و مقتضياتى دارد كه بايد مراعات شود. تفاوت اين مراتب و درجات به دليل تفاوت هاى فردى در رشد استعدادهاى ذهنى و روحى و نيز تفاوت در معلومات و تجربيات و شرايط گوناگون اجتماعى و فرهنگى در متعلّمان است.(7) بدين روى، بايد مطالب و مفاهيم آموزشى و دينى متناسب با سطح درك و قواى ذهنى و روانى متعلّمان باشد. والدين و بزرگ سالان نبايد توقّع داشته باشند كه كودك آن ها سريع اهل عبادت و نماز شود. برنامه عادت دادن و آموزش آن ها به نماز بايد بر اصل تدريج مبتنى باشد. كودك نبايد يكباره بار سنگينى از وظايف دينى را بر دوش خود احساس كند و خود را به انجام آن موظف بداند. تكاليف سنگين و زودهنگام و خارج از طاقت و توان كودك ممكن است صدمه اى جبران ناپذير بر اعتقادات دينى و مذهبى او وارد آورد. در تعاليم اسلامى، توصيه هاى فراوانى در زمينه آموزش تدريجى مسائل دينى آمده است. امام جعفر صادق(عليه السلام)مى فرمايند: «وقتى كودك به سن سه سالگى رسيد، از او بخواهيد كه هفت بار «لا اله الاّ اللّه» بگويد، سپس او را به حال خود واگذاريد تا به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد. در اين هنگام، به او آموزش دهيد كه هفت بار بگويد «محمّدرسول اللّه» و سپس تا چهارسالگى او را آزاد بگذاريد. در آن هنگام، از وى بخواهيد كه هفت مرتبه «صلى اللّه عليه و آله» را تكرار نمايد و سپس تا پنج سالگى او را رها كنيد. در اين وقت، اگر كودك دست راست و چپ خود را تشخيص داد، او را در برابر قبله قرار دهيد و سجده را به او بياموزيد و در سن شش سالگى ركوع و سجود و ديگر اجزاى نماز را به او آموزش دهيد. وقتى هفت سال او تمام شد، به او بگوييد دست و صورت خود را بشويد (در مورد وضو نيز به تدريج، وضو گرفتن را به او بياموزيد) سپس به او بگوييد نماز بخواند. آن گاه كودك را به حال خود واگذاريد تا نُه سال او تمام شود... در اين هنگام، وضو گرفتن صحيح را به او بياموزيد و او را به نماز خواندن واداريد.»(8) در مورد روزه گرفتن نيز به همين صورت است. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «ما اهل بيت هنگامى كه كودكانمان به پنج سالگى رسيدند، دستور مى دهيم نماز بخوانند. پس شما كودكان خود را از هفت سالگى به نماز امر كنيد. و ما در هفت سالگى امر مى كنيم به اندازه توانايى شان نصف روز و يا بيش تر و يا كم تر روزه بگيرند و دستور مى دهيم هنگامى كه تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب شد، افطار كنند. اين كار براى آن است كه به روزه گرفتن عادت كنند. پس شما كودكان خود را در نُه سالگى ]در مورد پسران [به اندازه توانايى شان امر به روزه گرفتن كنيد و چون تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب گرديد، افطار كنند.»(9) تعاليم اسلام به صورت تدريجى به مردم عرضه گرديده و قرآن نيز به تدريج بر مردم خوانده شده، شراب و ربا هم تدريجاً تحريم گرديده است. بعضى از والدين و مربيان ـ متأسفانه ـ قصد دارند در فرصتى كوتاه و سريع فراگيران خود را به سر منزل مقصودى كه در ذهن خود دارند، برسانند، بدون اين كه آنان خود فرصت دست يابى خويش را فراهم نمايند. علماى تعليم و تربيت در اين باره چنين اظهارنظر كرده اند: اگر پيام تربيتى با سرعت و تعجيل و بدون درنظر گرفتن فرصت درون سازى از جانب كودك به او ارائه گردد (هر چند يك انتقال صورى انجام گرفته است)، اثر آن پايدار و مانا نخواهد بود. بنابراين، بهتر است كودك هر چيزى را هرچند اندك باشد، خوب ياد بگيرد و هضم و جذب نمايد، وگرنه ديگران و خود را با دانش سطحى و قشرى خويش گول خواهد زد. آنچه تاكنون مشخص گرديده نشان دهنده آن است كه سرعت بيش از اندازه و به دور از توانمندى و جذب ظرفيت طبيعى كودك، فرايند درون سازى مفاهيم تربيتى را مختل مى سازد. در واقع، هماهنگى مشترك بين توانايى و قابليت مترّبى از يك سو و امكانات مناسب تربيتى از سوى ديگر است كه ميزان سرعت متناسبى را مى طلبد كه تشديد و يا تخفيف بيش از حد آن به اختلال در فرايند تربيت و حتى اختلال در تعادل شخصيت متربّى منجر مى گردد. يافته هاى اسمداسلاند (smed slund) 1961 نيز نشان مى دهد كه اگر فرايند تربيت در قالب مراحل تحوّل روانى با تسريع بيش از حد همراه باشد، يادگيرى مفاهيم و ارزش هاى اخلاقى ـ تربيتى ناپايدار خواهد بود تا حدى كه كودك قادر به تعميم اصول يادگرفته شده به شرايط جديد و موقعيت هاى تازه نيست.(10) مربيان آگاه، عالم و بصير زمان مناسب را تشخيص داده و آموزش را بر مبناى آمادگى و توانايى ذهنى و روانى كودك منطبق كرده، نتيجه مطلوب را به دست مى آورند. 4. اعتدال در آموزش مسائل دينى (نماز) اعتدال و ميانه روى، زيربناى تعاليم است، به گونه اى كه در همه دستورات و مقرّرات آن، از هرگونه افراط و تفريط جلوگيرى به عمل آمده است; در عبادت، تحصيل علم، خوردن، پوشيدن، رفاقت، دشمنى و در ساير شؤون زندگى، همه جا ميانه روى توصيه شده است. اصل تعادل از اصولى است كه در قرآن كريم بدان عنايت شده است. خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لَذلِكَ جَعَلناكُمْ اُمَّةَ وسطاً» (بقره: 143) ما شما را امّتى ميانه و معتدل قرار داديم. هم چنين در حيات سراسر نورانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمّه هدى(عليهم السلام)، در تمامى اعمال و رفتارشان مى توان تعادل را مشاهده كرد. امام على(عليه السلام) درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «سيرتُه القصد» سيره آن حضرت تعادل و ميانه روى بود. انسان موجودى است چند بعدى و چند كانونى. اسلام نيز، كه دين جامع و كاملى است، به تمام نيازهاى انسان توجه كرده است. براى رشد، تعالى و كمال بشر، لازم است همه ابعاد انسان به صورت هماهنگ و متعادل رشد و تكامل يابد تا انسان حقيقى پرورش يافته، انسانيّت او تحقق يابد. عدم توجه به تمام ابعاد وجودى انسان و يا توجه بيش از حد به يك بعد و ناديده گرفتن ابعاد ديگر، جامعيت و وحدانيت وجود آدمى را ناديده گرفته، انسان را يك بعدى و تك ساحتى مى سازد.(11) اگر انسان را فقط در يك بعد ببينيم و او را در همان بعد تربيت كنيم، در حقيقت، موجبات مرگ و نابودى شخصيت انسانى او را فراهم كرده ايم. متأسفانه بيش تر انسان ها و بسيارى جوامع فاقد اين اصل در زندگى بوده و هستند و در دام افراط و يا تفريط غلتيده اند و از مسير صحيح و تعادل و تكامل خارج شده اند. ريشه بسيارى از انحرافات فردى، اجتماعى، اخلاقى و روانى را مى توان در عدم رعايت اصل تعادل جستوجو كرد. دكتر رجبعلى مظلومى مى نويسد: «ميانه روى در عبادت هم بايد مراعات شود. درست است كه توصيه ها و تشويق هاى پيشوايان دين هر انسانِ محبّ پروردگار را به انجام عبادات راغب مى گرداند، اما توانايى ها و آمادگى هاى روحى او نيز شرط است. اگر او با تحميل عبادت بر خود، لذّت عبادت را از خويش سلب كند و خود را در آن به تكلّف اندازد، نه عبادت او عبادتى سالم محسوب مى شود و نه خود او از عبادتش بهره معنوى مى برد.»(12) ظرفيت انسان براى عبادت، محدود است. از اين رو، بايد سعى شود عبادت با نشاط باشد. اگر نشاط از بين برود، عبادت جنبه تحميلى پيدا مى كند و در حكم خوردنى نامطبوع و مهوّعى مى گردد كه واكنش بدن پس زدن و نپذيرفتن آن است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «دين اسلام دينى است متين، محكم و منطقى و مبتنى بر ملاحظات دقيق روانى و اجتماعى; سفارش مى كند كه با مدارا و متانت حركت كنيد و عبادت خود را مبغوض و منفور نفس خويش قرار ندهيد; به گونه اى عمل نكنيد كه نفستان عبادت را دشمن بدارد، بلكه طورى عمل كنيد كه نفس، عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن گردد. مانند اسب سوارى نباشيد كه در اثر تندى و شتاب زياد (سواره اى كه ميزان توانايى مركوب را در نظر نمى گيرد و تنها شلاق را مى شناسد); نه خود به مقصد مى رسد و نه براى مركب او كمر و توانايى مى ماند (زانو مى زند و قدم از قدم نمى تواند بردارد.)(13) پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) همان گونه كه با غرق شدن در مسائل مادى و شهوانى مخالف بودند، با رهبانيت و عبادت هاى صوفيانه نيز مخالفت مىورزيدند و در برخورد با كسانى كه نسبت به مسائل زندگى بى اعتنا شده و به عبادت پرداخته بودند، مى فرمودند: «بدن شما و زن و فرزند و يارانتان بر شما حقوقى دارند و بايد آن ها را رعايت كنيد.» عثمان بن مظعون، كه از ياران پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و از مسلمانان فداكار بود، روزى هم سرش خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: شوهرم، عثمان، مدتى است از كار و زندگى دست كشيده و كمر به عبادت خدا بسته است. او تمام روزها روزه مى گيرد و تمام شب ها را به نماز و عبادت مى گذراند. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه همواره درس اعتدال و ميانه روى به مردم مى دادند و با هرگونه افراط و تفريط مبارزه مى كردند، از شنيدن اين خبر غضبناك شدند و بلافاصله به جايگاهى كه عثمان براى عبادت انتخاب كرده بود، رفتند. عثمان مشغول نماز بود، وقتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را ديد، زود نماز را به پايان رسانيد و در پيشگاه آن حضرت عرض ادب كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: «اى عثمان، خداوند در آيين من رهبانيت و ترك دنيا قرار نداده، بلكه مرا با دينى پاك و آسان و گشاده مبعوث كرده است. من كه پيامبر شما هستم، هم روزه مى گيرم، هم نماز مى خوانم و هم به زن و زندگى خود مى رسم. كسى كه آيين مرا دوست دارد، بايد روش هاى مرا سرمشق خود قرار دهيد. يكى از روش هاى من ازدواج و تشكيل خانواده و توجه به زن و زندگى است.»(14) امام جعفرصادق(عليه السلام) مى فرمايد: «در جوانى، سخت مشغول عبادت بودم. پدرم به من فرمود: فرزندم، (زياد خود را خسته مساز) كم تر از اين مقدار هم مى توانى انجام دهى. به درستى كه خداوند اگر بنده اى را دوست داشته باشد، به عبادت اندك او راضى خواهد شد.»(15) هم چنين ابوبصير از امام صادق(عليه السلام)روايت كرده است: «(زمانى كه به همراه پدرم به حج مشرف شده بودم) روزى با پدرم طواف مى كردم، در حالى كه جوان بودم. (در يكى از شوط ها،) سخت مشغول عبادت بودم و عرق مى ريختم. در اين حال، پدرم از كنارم عبور مى كرد، مرا ديد و فرمود: جعفر! فرزندم! اگر خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، او را به بهشت مى برد و از او به عبادتى اندك خشنود مى شود.»(16) فجيع عقيلى مى گويد: امام حسن(عليه السلام)به من فرمود: هنگامى كه پدرم در حال احتضار بود، وصيت كرد: در عبادت، ميانه رو باش و آنچه را هميشه مى توانى انجام دهى و در توان توست، انجام ده (نه آنچه را كه تاب و توان آن را ندارى.)»(17) بى اطلاعى برخى از والدين و مربيان از مراحل رشد و تحوّل روانى كودكان و نوجوانان و هم چنين ناآگاهى آنان از روش هاى برخورد ائمّه اطهار(عليهم السلام)در اين زمينه، و نيز اتّكا به دانسته ها و تجربيات غيرعلمى و غلط خويش و نيز اظهارنظرهاى غير مسؤولانه بعضى از مبلّغان، كه سخنانشان پايه و اساس دينى، علمى و منطقى ندارد، موجب مى شود چنان رفتارى با كودكان و نوجوانان داشته باشند، كه بعضاً به حال آن ها مضر است. تأكيد بيش از حد والدين و علاقه مفرط آنان به مذهبى شدن فرزندانشان و بى توجهى به توان، استعداد و نيازهاى روحى و روانى آنان و خارج شدن از مرز �